سیسمونی
توی 8 ماه بارداری بودم که با خاله مهناز و بابای رفتیم تهران برای خرید سیسمونیت که اوردیمشون خونه شب که برگشتیم زنجان دیر وقت بود که فردا شب مامانی و بابا جون و خاله مهناز و فریده اومدن خونمون و وسایلاتو نگاه کردن و فریبا هم که تو شیراز بود از طریق oovoo می دید ...
نویسنده :
مامان بهناز
19:24